کتاب خیمه ماهتابی اثر فاطمه سادات موسوی انتشارات شهید کاظمی

395,000 

۷ روز ضمانت بازگشت کالا

ﺗﺤﻮﯾﻞ اﮐﺴﭙﺮس

ﺿﻤﺎﻧﺖ اﺻﻞ ﺑﻮدن ﮐﺎﻟﺎ

bazartamin ad
شناسه محصول: 12465717 دسته:

توضیحات

نویسنده فاطمه سادات موسوی
ناشر انتشارات شهید کاظمی
شابک 978-622-285-231-3
موضوع داستان دینی – مذهبی
زبان نوشتار فارسی
چاپ شده در ایران
نوع جلد شومیز
قطع خشتی
تعداد صفحه 40
وزن 55 گرم
سایر توضیحات کتاب «خیمه ماهتابی» نوشته فاطمه‌سادات موسوی در هفتادوشش صفحه نگارش شده و دو خط داستانی هم‌زمان دارد، یک خط فانتزی و یک خط تاریخی. در خط فانتزی قهرمان داستان که خیمه‌ای با توانایی‌های خاص و شگفت‌انگیز است، معرفی می‌شود. خیمه صدا‌های روی زمین و زیر زمین را می‌شنود، اتفاقات اطرافش را می‌بیند و بسیار کنجکاو و حواس‌جمع است. همین ویژگی‌های قهرمان باعث می‌شود خیمه این قابلیت را داشته باشد که مخاطب را به سفر تاریخی و پرماجرایی ببرد که به سرزمین کربلا ختم می‌شود.
خیمه ماهتابی» ده فصل دارد و در ده روز اول محرم احوالات کاروان امام حسین را برای نوجوانان روایت می‌کند. داستان از سرپیجی اسب امام حسین شروع و به مجالس روضه امروزی ختم می‌شود. کتاب علاوه بر اینکه رسالت روایتگری دارد؛ اما قرار نیست در تاریخ متوقف شود. تحول خیمه و قدرت‌هایش باعث اتفاقاتی می‌شود که کودکان نسل‌های بعدتر هم امکان همذات‌پنداری با قهرمان را دارند. پایان‌بندی کتاب در غم‌انگیزترین روز جهان و در مصیب سهمگین کرب‌وبلا به پایان نمی‌رسد.
خیمه ماهتابی راحت از صاحبش نمی‌گذرد. رسالت ناتمام خودش را با تمام کودکان و نوجوانان به اشتراک می‌گذارد و از خواننده کمک می‌خواهد تا به هدفش برسد. جزئیات متفاوت و شخصیت‌های کمتر دیده‌شده‌ای در کتاب به تصویر کشیده شده‌اند از جمله فضه هم‌نشین حضرت فاطمه سلام الله علی‌ها. فضه عهده‌دار انتقال روایت‌ها و احادیثی است که حاصل روز‌ها خدمت‌کردن با اهلبیت پیامبر بوده است. لیلا تیموری‌نژاد تصویرگری کتاب را برعهده داشته و توانسته با طراحی حرفه‌ای و ظریفی، حال‌وهوای ملموس‌تری برای رده‌سنی «ب» و «ج» خلق کند. این کتاب به تمام کودکان و نوجوانانی که علاقه‌مند به داستان‌های ماجراجویی و تاریخی توصیه می‌شود.

برشی از کتاب خبیمه ماهتابی:
من یک خیمه هستم؛ اما نه یک خیمه معمولی. کمی کنجکاو هستم و خیلی خیلی حواس‌جمع. نخی که با آن درست شدم به من قدرت‌های شگفت‌انگیزی داد. یکجور‌هایی شبیه آدم‌ها شدم. «خانم زینب» صاحبم، اسمم را گذاشت «ماهتابی». هر وقت اسم ماهتاب یادم می‌آمد، نخ‌هایم درخشان‌تر و براق‌تر می‌شدند، مثل ماهتابی که توی آسمان برق می‌زند و همه جا را پر از نور می‌کند. آماده‌اید داستان خانواده‌ای که با آن‌ها به سفر پرماجرایی رفتم را برایتان بگویم؟ ! شک ندارم خوشتان می‌آید.